بیرون ایستاده بودم با یک پر سبز رنگ! به عنوان راهنمای باب احمد بن موسی؛ یعنی زائران از در خروجی وارد نشوند، آقایان و خانمها از درهای مخصوص به خودشان وارد شوند و افرادی که وسایل غیرمجاز دارند به امانت داری راهنمایی شوند.
-حاج خانم از این طرف.
- خوش آمدید!
- حاج آقا بفرمایید!
- ساکتون رو تحویل امانت داری بدین!
- قبول باشه!
یکی از خانمهای خدام، یک جوان خارجی را آورد، فهمیده بود که جوان میخواهد برود دروازه قرآن؛ دست و پا شکسته ازش پرسیدم با اتوبوس میخواهد برود یا تاکسی، گفت اتوبوس! ساعت هفت صبح اتوبوسی نبود! راهنماییاش کردم بیاید داخل تا با امور زائرین خارجی هماهنگی کنیم و حرم گردی مختصری هم داشته باشد.
توی گیت کسی به زبان مسلط نبود و همه با زبان فارسی و ادا اطوار با جوانک صحبت میکردند.
- بیا بشین.
-بفرمایید.
-چای میخوری؟ یا قهوه؟
اصلاً ما قهوه نداشتیم!!
پرسیدم tea؟ سرش را تکان داد!
در بین آن جمع و با دانستن چند کلمه انگلیسی احساس میکردم به مکالمه انگلیسی مسلط هستم!
ازش پرسیدم از کجا آمدی؟ گفت پاریس، گفتم تنها آمدی، گفت yes.
حالا مثل یک مترجم همزمان، مکالمه دو جملهای را برای بقیه ترجمه کردم!
تا چایی خورد، خادم بینالملل آمد و رفتند حرم گردی.
بعدتر دو آقا و یک خانم خارجی آمدند و میخواستند بروند داخل، روند این است که منتظر بمانند تا خادم بینالملل بیاید، معمولاً هم راهنمایی میشوند تا توی گیت بنشینند.
سهتایی داشتند میآمدند به سمت ورودی آقایان. لحظات کند و متوقف شد، خانم نمیتوانست از این در وارد شود و من نمیتوانستم «حاج خانم» خطابش کنم! هیچ کلمهای توی ذهنم نبود، آخر هیچ پیش زمینهای از این اتفاق نداشتم!
-مادام!
همین را گفتم! ایستاد، حالا قفل شده بودم که چه بگویم و چه طوری بگویم که متوجه بشود! چه جوری بگویم باید از آن در وارد شود، چه طور بهش میگفتم که به خودش و همراهانش بر نخورد؟ توی ذهنم هیچ مترادف انگلیسی نبود! ورودی خواهران... در... خانمها... زنان...گفتم: woman door ... و با پر اشاره کردم به همان طرف! فهمید! گفت oh yes woman door لبخندی زد و رفت!
دو آقا را بردم داخل گیت، تا وارد شدیم خدام که تسلط من بر زبان واقف شده بودند! گفتند بپرس از کجا آمدهاند؟
گفتند که از آلمان آمدند؛ یعنی جواب دادن جرمن؛ یکی گفت نیجریه؟ گفتم آلمان!
چایی خوردند و رفتند. من هنوز در فکر woman door بودم!
شنبه 21 آذر 1394 | 21:39 |
روز نوشت
|
حالا یک و نیم سال از تأسیسش میگذرد، وام نیکو؛ صندوق قرضالحسنه دوستانهی مجازی که برای پاسداشت واقعی سنت قرضالحسنه راه اندازی شد.
امروز و با پرداخت بیست و سومین وام، یک دور از پرداخت وام به اعضا به پایان رسید و جمعاً سی و سه میلیون وام که تنها با همکاری و همدلی اعضا میسر شد، پرداخت گردید.
وام نیکو یک تجربهی شیرین از همکاری ست، افرادی که حتی همدیگر را ندیدهاند اما تعهد، مسئولیت پذیری و نیت خیر در یاری رساندن به یکدیگر، باعث شد کنار هم، یک کار جمعی ِ دارای ثواب را انجام دهند.
از ماه آینده، دور دوم پرداخت وام با مبلغ بیشتر و اقساط طولانیتر، شروع میشود و انشا الله لطف خداوند همچنان شامل حال وام نیکو و اعضای نیک اندیش آن، باشد.
اگر شما میخواهید به وام نیکو بپیوندید، اولین قدم داشتن یک معرف بین اعضای وام نیکو است و بعد از آن پرداخت حق عضویت که تا ۲۵ آذر ماه پانصد و شصت هزار تومان میباشد.
طرح تشویقی عضویت با تقسیط حق عضویت هم به امید خدا تا پایان سال اجرا خواهد شد.
سامانه اطلاع رسانی وامها و اقساط هم در حال برنامه نویسی است و امیدوارم به همین زودیها افتتاح شود.
تارنما، سامانه پیامک، ایمیل و کانال تلگرام هم فعال و منتظر نظرات و پیشنهادها است.
جمعه 6 آذر 1394 | 22:45 |
وام نیکو
|
توی این فرصتهای محدود و در هفتهی بسیج آمدم پشت سیستم تا از بسیج بنویسم با این عنوان که: بسیجی یعنی محبت.میخواستم توضیح بدهم که در این دوره و زمانه هر کسی که لبخندی به لب دارد و با مردم با محبت و مهربانی برخورد میکند، بسیجی است! موقع نوشتن، افکار پراکندهای به سراغم آمدم و چند مطلب خاک خورده به یادم آمد تا نظراتم را در مورد تیتر بالا بنویسم. موارد زیر بیشتر موارد محتوایی و فردی هستند وگرنه عدم برنامهریزی، عدم سیاستگذاری مناسب، اتلاف هزینههای عمومی، عدم شناخت مخاطب، سوء مدیریت، درگیریهای درونی، نگاههای بخشی و کاسبکارانه، تلاش برای پیشبرد اهداف شخصی، کسب شهرت، خودنمایی و ... را نیز میتوان به این فهرست اضافه کرد. راهنمای چپ، گردش به راست!راستش این است که حرف و عملمان با هم یکی نیست، به چیزهایی که منع میکنیم، عاملیم! به صورت خوشبینانه، از روی غفلت و در حالت بدبینانه، از ذات پلید! برای دیگران رعایت بیتالمال واجب است اما نوبت خودمان که برسد صلاح میدانیم! برای دیگران صحبت با نامحرم اشکال دارد ولی قهقههی ما، دارای ثواب هم هست! بیخود کتمان نکنیم، اگر کمی دقیقتر نگاه کنیم خودمان هم دچار این تناقضات گفتاری و رفتاری هستیم!من آنم که رستم بود پهلوان!کارهای فرهنگی با یک پیشفرض نانوشته انجام میشود؛ ما از دیگران بهتریم و باید دیگران را به راه راست که راه خودمان هست، هدایت کنیم! این یک آفت بزرگ است! ما خودمان را بچه مثبت کلاس میبینیم و بقیه را شاگردهای تنبل! اگر از این غرور و خودبرتربینی دست برمی داشتیم و گاهی هم فکر میکردیم دیگران چقدر از ما بهترند، اوضاعمان خیلی بهتر از اینها بود! هنوز هم هستند کسانی که میخواهند برای مردم برنامه ریزی کنند! ما فقط هنرمان این باشد که شیشهها را پاک کنیم، مردم بهتر از ما میبینند!ترازوی کاهش وزن!بیش از آن که نتیجه محور باشیم، فعالیت محور شدهایم، ملاک سنجش فعالیتهای فرهنگی، تعداد برگزاری همایش، تریبون، سخنرانی و این طور مسائل آماری است، بعضی به تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت دلخوشند و بعضی به آمار اعضای بسیج! شاید نشود معیارهای کیفی را کمی محاسبه کرد ولی روند آمار و گزارشی فعلی، چیزی جز زایل شدن بیتالمال و انرژی افراد نیست. شاید مثال خریدن ترازو برای کاهش وزن، مثال خوبی برای این نوع فعالیتها باشد.وقتی باران نیستیم!ما فقط با خودمان خوبیم! اخلاق خوب ما فقط برای خودمان است، اگر یک نفری در مورد نظام حتی شبهه هم داشته باشد، پاچهاش را میگیریم و هیچ وقت دلمان باهاش صاف نمیشود! اگر کسی موافق خط سیاسی ما نباشد، اگر کمی نسبت به سخنان رهبری نقد داشته باشد یا کمتر اختلافی در زمینههای مذهبی و سیاسی با ما داشته باشد، دیگر آدم نیست! دیگر لایق خوش اخلاقی ما نیست! دیگر نباید تحویلش گرفت! ما نتوانستیم باران باشیم! نتوانستیم بدون قضاوت بباریم!ای عشق ویران میکنی!پیش فرضهای کاذب، فرصت انسان دوستی را از ما گرفته است! برای هر تعاملی لازم است که ما انسانها را دوست بداریم! آنها را عزیز بداریم مثل عزیزان خودمان! ما نتوانستیم عاشق آدمها باشیم! نتوانستیم آدمها را دوست بداریم! ما حتی برای دوستان خودمان عاشق نبودیم! ما نتوانستیم «سرشار از عشق به فرد» باشیم! ما نفهمیدیم انسانها جانشین خدا روی زمین هستند! ما از عظمت انسانها غافل بودیم و عاشق نشدیم!*از عزیزانی که مطالب وبلاگ را بازنشر میکنند، سپاسگزارم. و خواهشمندم اگر قرار است مطلب بازنشر شده را به توصیه یا تشر این و آن را حذف کنید، از همان اول با آنها هماهنگی لازم را به عمل آورید!
یکشنبه 1 آذر 1394 | 19:59 |
روز نوشت
|